گروه تاریخ هویت| تقریبا همه مشهدیها و آنان که با تاریخ این شهر و دیار انس و الفتی دارند، حداقل یکبار اسم «فروغآذرخشی»، مؤسس نخستین مدرسه دخترانه در ارضاقدس، را شنیدهاند. درباره این خانم و خدماتش کم گفته نشده، اما جالب است بدانید که او یک شاهزاده قاجاری است. نام کاملش شاهزاده فروغالسلطنه آذرخشی است؛ دختر قهرمانمیرزا، نوه شجاعالسلطنه و نواده فتحعلی شاه قاجار.
غرض از این سطور رسیدن به نام شجاعالسلطنه بود؛ مردی که برابر تاریخ، ۲۱۴سال پیش در چنین روزی به حکومت خراسان منصوب شد و توانست برای مدتی آرامش را به این دیار بازگرداند؛ زیرا که یکی از خدمات مهم او به مشهد برگرداندن امنیت به شهر و مقابله با آشوب داخلی خوانین و حکام است و اگر نجواهای بخیلان و حسودان در نزد شاه نبود، شاید شجاعالسلطنه میتوانست، بیش از اینها را برای مشهد به ارمغان بیاورد. سطرهای بعدی روایت اوست در مشهد سال۱۲۳۲ قمری (۱۱۹۵ خورشیدی).
یک سال پیش از آمدن شجاعالسلطنه به خراسان، شاهزاده محمدولیمیرزا، پسر بزرگتر فتحعلیشاه قاجار، بر مسند حکمرانی خراسان تکیه زده است، اما خراسان اوضاع خوبی ندارد. خوانین خراسان از در ناسازگاری درآمده، با هم متحد شده و سر به شورش گذاشتهاند.
یکی از این خوانین اسحاقخانقرایی است که محمدولیمیرزا، او و پسرش را اعدام و اوضاع را از آنچه در خراسان هست، بدتر میکند. در کتاب «سالشمار وقایع مشهد» درباره دلیل اعدام اسحاقخانقرایی چنین آمده است: «از قضا روزی که اسحاقخان در پیشگاه شاهزاده ایستاده بودند، حسنعلیخان (پسر اسحاقخانقرایی) از راه برسید. شاهزاده او را نزد خود فرا خواند و شروع به صحبت کرد. حسنعلیخان با تکبر و بهخشونت پاسخ داد و بالجمله چندان بدون رعایت ادب سخن گفت که محمدولیمیرزا عصبانی و متغیر شد و بردباری و تحمل و صلاح و صواب مملکتداری از نظرش محو گردید...»
همین موضوع سبب میشود تا محمدولیمیرزا به فراشها دستور دهد، طناب خیمهای را که در آن بودند، ببرند. سپس با طناب بریدهشده، دار میسازد و دور گردن حسنعلی خان قرایی میاندازد و آنقدر میکشد که بالاخره پسر در جلوی چشمان پدر خفه میشود.
او سپس اسحاقخان را نیز با همان شیوه میکشد و جنایت هولناکی را رقم میزند. پس از این اتفاق، فتحعلیشاه قاجار از بیم بالا گرفتن آشوب داخلی و ترس از اینکه نکند این آشوب، سبب فرصتطلبی و حمله مهاجمان بیگانه مانند ازبکان و ترکمانان به خاک ایران شود، پسر بزرگترش را خلعسمت میکند و پسر کوچکترش، حسنعلیمیرزا، ملقب به «شجاعالسلطنه» را بهجای او به دیار خراسان میفرستد. حسنعلیمیرزا هم در محرم سال۱۲۳۲ به مشهد میآید و امور کار را در دست میگیرد.
روایت است که او پس از ورود به مشهد با هدف ایجاد نظم، امنیت و آرامش و پیشگیری از شورش داخلی با علم به نقش و اثر خوانین و سران طوایف در همه حوادث، ابتدا سیاست دلجویی از آنان را در پیش میگیرد و تلاش میکند با پیشنهاد اعطای القاب و واگذاری حکومت برخی از مناطق و شهرها به آنها یا منسوبانشان دلشان را به دست بیاورد و از این طریق، امنیت را به حدود خراسان برگرداند.
او در ادامه، آنانی را هم که بههیچ صراطی مستقیم نبودند با حرف شمشیر بر سر جای خودشان مینشاند.
در مکتوبات قدیمی آمده است که چندماه پس از آغاز حکومت شجاعالسلطنه، فتحخان (حکمران هرات) با ۳۰ هزار سپاه افغانی به حدود خراسان میآید و تصمیم میگیرد که به مشهد حمله کند. از بد حادثه محمدخانقرایی و ابراهیمخانهزاره -که از خوانین نامدار آن دوران در خراسان بودند- نیز با او متحد میشوند.
شجاعالسلطنه، اما معطل نمیماند و با تجهیز سپاهی در حدود کافرقلعه (بخش رضویه، روستای کوهسفید فعلی) با آنان رودررو میشود و پس از شکست سپاه افغان، سربلند از میدان نبرد بیرون میآید. بااینهمه فتحعلی شاه که میدانسته است مخالفان و فرصتطلبان آرام نمینشینند، خود با لشکری که فرماندهیاش را بر عهده دارد، به خراسان میآید و پس از فتح شیروان و قوچان وارد مشهد میشود.
روایت است که او شش روز در مشهد میماند. به زیارت حرممطهررضوی میرود. سپس ۱۰ هزار تومان به موسیخان نایبگیلانی (معروف به میرزاخانرشتی که بعدها حکم وزارت خراسان را از فتحعلیشاه دریافت میکند) میدهد و میگوید تا در کنار روضهمقدس صحن جدیدی بنا کند.
شجاعالسلطنه در ادامه، خودش را آماده مقابله با دیگر خوانین خراسان میکند. خبر به خوانین میرسد و تعدادی از آنان که میدانستهاند احتمال شکستشان بالاست، از در صلح و دوستی در میآیند و به حکمران خراسان، نامه مینویسند و میگویند که قصد صلح دارند و حتی حاضرند برای اثبات حرفشان با زن و همسر و خانواده به مشهد بیایند و بهعنوان گروگان باقی بمانند تا به این شکل طایفههایشان جرئت شورش پیدا نکنند.
شجاعالسلطنه پس از دفع فتنهخانها، به جانب هرات لشکر میکشد و این شهر را پس از چند جنگ متوالی به تصرف خود در میآورد. در نهایت هم حاجفیروز، حکمران هرات، اظهار پشیمانی و با هدایای بسیار و ۵۰ هزار تومان وجه نقد، تقاضای صلح میکند.
شجاعالسلطنه صلح را میپذیرد و به مشهد باز میگردد و هدایا و غنیمت جنگی را هم به تهران میفرستد. فتحعلیشاه نیز به شکرانه این پیروزی، دستور میدهد دری از طلا که آن را با جواهر بسیاری تزیین کردهاند، بسازند و پیشکش آستانقدسرضوی کنند. این در، سال۱۲۳۶ قمری به مشهد میرسد و در حرم مطهر امامرضا (ع) نصب میشود.
دو سال بعد از این تاریخ، یعنی در سال۱۲۳۸ قمری، همهچیز آرام است و امنیت به خراسان بازگشته است، اما حسودان درباری و اطرافیان بخیل که از موفقیتهای شجاعالسلطنه به تنگ آمدهاند و بیم قدرتگرفتن بیشازاندازه او را دارند، اسباب دسیسهچینی پهن میکنند و در نامههایی به فتحعلیشاه، مینویسند که پسرش داعیه سلطنت دارد و بعید نیست که به زودی بر او بشورد و خود شاه شود. اخبار این توطئه به حسنعلیمیرزای شجاعالسلطنه میرسد و او بیدرنگ خودش را به تهران میرساند و با اصرار زیاد از حکمرانی خراسان استعفا میدهد و هرگز دیگر به ارضاقدس باز نمیگردد.
با رفتن شجاعالسلطنه، قدرتِ رفته از خوانین دوباره به آنها باز میگردد، برای همین هم وقتی علیقلیمیرزا را به جای شجاعالسلطنه و با ردای حکمرانی بر دوش به خراسان میفرستند، او نمیتواند با آنان مقابله کند و دیار خراسان و ارضاقدس پس از پنج سال آرامش نسبی دوباره دچار هرجومرج و بحران میشود.
در مرصع تقدیمی فتحعلی شاه قاجار اکنون بالای صفه غربی حرم مطهر در قابی مخصوص جای دارد. ناگفته نماند که این شاه قاجاری دوسال پس از نصب در جواهرنشان دستور ساخت ضریحی را هم بر روی مرقد مبارک حضرت رضا (ع) میدهد که این در هم اکنون در موزه حرم مطهر نگهداری میشود.
جالب است بدانید، شجاعالسلطنه سوای درایت در حکمرانی و تبحر در جنگآوری، مردی ادیب و دانشدوست نیز بوده است. او شاعر بوده و در شعرهایش «شکسته» تخلص میکرده است. همچنین شجاعالسلطنه حامی شعرا بوده است؛ از قاآنی شیرازی زمانی که در اصفهان مشغول تحصیل بوده، پشتیبانی کرده و بعدها او را به دربار خود در خراسان آورده است و بنا به تقاضای او، شاعر تخلص نخست خود را که «حبیب» بود به «قاآنی» تبدیل کرده است.
فرزندان شجاعالسلطنه نیز علاقهمند به شعر و ادب بودند؛ فرزند آخر او، قهرمان میرزا، شاعر بود و با تخلص «عشق» شعر میسرود. فرزند دیگر وی، هلاگومیرزا هم به شعر و ادب علاقه بسیار داشت و تذکرهای از خود به نام «مصطبه خراب» به یادگار گذاشت.
او همچنین شعر میسرود و «خراب» تخلص میکرد. ابوسعیدمیرزا، یکی دیگر از فرزندان شجاعالسلطنه، به گفته معلم حبیبآبادی، لقب فروغالدوله داشت و حامی فروغیبسطامی بود و این شاعر تخلص خود را از لقب او گرفته بود.
* این گزارش سهشنبه ۲ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۶۹ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.